مقدمه و هدف: ایمنیشناسی یکی از شاخههای زیست پزشکی است که تقریبا در تمامی رشتههای مرتبط با پزشکی کاربرد داشته و تدریس میشود. محیط آموزشی یکی از عوامل تعیین کننده دروقوع یاددهی و یادگیری است .هدف این مطالعه ارزیابی محیط آموزشی موثر در کلاس ایمنی شناسی از دیدگاه دانشجویان سه رشته پزشکی، دندانپزشکی و علوم آزمایشگاهی در دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان بود.
روشها: پرسشنامه DREEM توسط دانشجویان علوم آزمایشگاهی ،دندانپزشکی و پزشکی که واحد ایمنی شناسی رادر نیمسال اول سال تحصیلی ۹۲-۹۱ اخذ کرده بودند تکمیل گردید. اطلاعات حاصله وارد نر م افزار SPSS نسخه ۱۹ شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین نمره کل کسب شده از پرسشنامه DREEM از مجموع ۲۰۰ امتیاز، برای دانشجویان پزشکی شعبه بین الملل ۲/۲۳±۷/۱۲۵، دانشجویان علوم آزمایشگاهی۵/۱۳±۱/۱۳۶ و دانشجویان دندانپزشکی ۳/۱۵±۴/۱۳۲ بود. بین این سه میانگین، تفاوت معنیدار وجود داشت.
بالاترین نمرهها در هر سه رشته مربوط به حیطه" احساس دانشجو نسبت به آموزش دهندگان" وکمترین نمرهها در هر سه رشته مربوط به حیطه "احساس دانشجو نسبت به جو آموزشی "بود.در اکثر حیطهها بالاترین امتیازها مربوط به رشته علوم آزمایشگاهی وکمترین امتیازها مربوط به رشته پزشکی شعبه بین الملل بود. بین میانگین نمرات نهایی کسب شده در امتحان درس ایمنی شناسی در سه رشته نیزاختلاف معنادار وجود داشت.
نتیجهگیری: محیط آموزشی کلاسهای ایمنی شناسی در سه دانشکده در سطح" خوب" است. برای ارتقا محیط آموزشی به سطح "بسیار خوب" ، توجه به جو آموزشی در شعبه بینالملل و تلاش در جهت بهبود شرایط روانی اجتماعی دانشجویان در هر سه دانشکده ضروری مینماید.
مقدمه و هدف: ارزشیابی برنامه آموزشی، تعیین عوامل مخل آن و تعدیل آنها برای تسهیل یادگیری از اصول اخلاقی آموزش است. تنش آموزش بالینی یکی از این عوامل مخل است. لذا، بررسی فوق باهدف تعیین عوامل استرسزای آموزش بالینی از دیدگاه دانشجویان مامایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون انجام گرفت.
روش ها: این مطالعه، یک مطالعه توصیفی - مقطعی است که جامعه پژوهش آن دانشجویان واجد شرایط امتحان جامع در سه سال متوالی بودند. تمام دانشجویان شرکتکننده در جلسه آزمون جامع تئوری هر سال که به پرسشنامه پاسخ کامل دادند (۱۹۰ نفر) نمونه پژوهش را تشکیل دادند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه محقق ساخته؛ شامل دو بخش متغیرهای فردی و ۳۶ سوال پیرامون عوامل استرسزای آموزش بالینی در ۶ حیطه بر اساس مقیاس پنج رتبهای لیکرت بود. دادهها با نرمافزار SPSS ۲۰ و به صورت توزیع فراوانی، میانگین و انحراف معیار و آزمون همبستگی تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: میانگین نمره تنش بالینی دانشجویان ۶۲/± ۸۲/۲ از ۵ بود. حیطهی محیط آموزشی)۷۸/±۶۶/۳) استرسزاترین حیطه و عدم همکاری کارکنان با دانشجو و تفاوت در دستورات مراقبتی (۲۶/۱±۱/۴) استرسزاترین فاکتور آموزش بالینی از نظر دانشجویان مامایی بود. حیطهی ارتباطات بین فردی با سه حیطهی احساسهای ناخوشایند، برنامهریزی آموزشی و تجارب تحقیرآمیز همبستگی مثبت نشان داد.
نتیجهگیری: توجه به مجموع پرتنشترین فاکتورهای آموزش بالینی نشان میدهد که در بطن همگی آنها مشکل فقدان حمایت مربی نهفته است. چون مربی در زمان خاص حضور ندارد، کارکنان اوامر خود را به دانشجو ارائه میدهد. چون میخواهیم فرصت آموزشی را از دست ندهیم، حجم کاری دانشجو افزایشیافته و دانشجو مجبور به انجام برخی اقدامات بدون نظارت کامل است که ترس از اشتباه و ترس از سرزنش را به دنبال خواهد داشت و مجموع این عوامل به علاوه تذکرات مربی، احساس ارتباط نامناسب بین مربی و دانشجو را ایجاد میکند.
مقدمه و هدف: پرورش قوه استدلال، استنباط و قضاوت مقصد اصلی تعلیم و تربیت است. آموزش مهارتهای تفکر انتقادی میبایست اولویت اصلی در برنامهریزیهای آموزش باشد. آموزش تفکر انتقادی میتواند منجر به افزایش یادگیری، کسب مهارتهای حل مسئله، تصمیمگیری و خلاقیت گردد، دانشجویانی که تفکر خلاق و انتقادی دارند، کمتر به قضاوت و نتیجهگیریهای غلط تئوریکی میپردازند بلکه بیشتر سعی میکنند بر روی موضوعات بالینی متمرکز گردند که میتواند خلأ میان آموزش نظریه و بالین را کاهش دهد. مطالعه حاضر باهدف مقایسه توانایی تفکر انتقادی دانشجویان سال اول و آخر کارشناسی رشتههای هوشبری و اتاق عمل انجام شد.
روش ها: پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی – مقایسهای است. جمعیت مورد مطالعه را دانشجویان اتاق عمل و هوشبری دانشکده پیراپزشکی بیرجند و فردوس تشکیل میدادند که به روش در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامهی استاندارد کالیفرنیا فرم ب بود و دارای ۳۴ سؤال چندگزینهای با یک پاسخ صحیح در ۵ بعد مهارتهای شناختی تفکر انتقادی شامل تحلیل، استنباط، ارزشیابی، استدلال استقرایی، استدلال قیاسی بود.
یافتهها: از ۱۲۰ دانشجوی مورد مطالعه ۲/۳۸% رشته هوشبری و ۸/۶۱% رشته اتاق عمل بودند. ۸/۶۰% در دانشکده پیراپزشکی بیرجند و ۲/۳۹% در دانشکده فردوس مشغول به تحصیل بودند. ۲۵% مطالعه غیردرسی نداشتند. میانگین نمرات کل تفکر انتقادی دانشجویان ترم اول و آخر رشته هوشبری و اتاق عمل معنیدار نبود اما میانگین نمره حیطههای استدلال قیاسی و استدلال استقرایی بین دانشجویان ترم اول و آخر از نظر آماری معنیدار بود. میانگین نمره مهارتهای تفکر انتقادی بین گروهی که مطالعات غیردرسی داشته با گروهی که مطالعه نداشتند در بخش تجزیه و تحلیل معنی دارد (۰۵/۰P<).
نتیجهگیری: با توجه به پایین بودن نمره مهارتهای تفکر انتقادی دانشجویان سال آخر، بایستی نسبت به نهادینهسازی تفکر انتقادی خصوصاً در شرایط بالینی، برنامهریزی شود.
مقدمه و هدف: آموزش بالینی از مهمترین قسمتهای آموزش در علوم پزشکی میباشد که دانشجو ضمن آموزش مهارتهای عملی جدید، به بکارگیری این مهارتها در بالین بیمار میپردازد. آموزش نامه به عنوان یکی از ابزارهای ارزشیابی میتواند سبب ارتقا سطح آموزش بالینی، ارزشیابی و برنامهریزی آموزشی گردد. با توجه به عدم وجود مطالعهای در خصوص استفاده از آموزش نامه در آموزش بالینی دانشجویان فیزیوتراپی در سطح کشور و نقایص مطالعات موجود در این زمینه در سایر رشتهها، این مطالعه با تأکید بر محتوای آموزش نامه طراحی و اجرا گردید.
روش ها: در این مطالعه مقدماتی ۲۴ نفر دانشجوی فیزیوتراپی در مقطع کارشناسی در ترم هفتم که تجربه گذراندن واحد کار آموزی به روش رایج را در ترم گذشته داشتند، به روش نمونه در دسترس در چهار مرکز کارآموزی دانشکده توانبخشی تبریز تحت آموزش بالینی به روش آموزش نامه قرار گرفتند نحوه تخصیص این دانشجویان در ۴ مرکز کارآموزی به صورت تصادفی انجام شد و نتایج به صورت نظرسنجی از دانشجویان در زمینههای مختلف توسط پرسشنامه کتبی که روایی و پایایی آن مورد ارزیابی قرار گرفته بود، بررسی شد.
یافتهها: در این مطالعه مقدماتی نتایج پرسشنامهها بعد از مداخله موردنظر به صورت توصیفی بررسی شد. از بین ۲۳ پرسش بررسی شده در پرسشنامه بیشترین رضایتمندی از کاربرد آموزش نامه در آموزش بالینی در مورد آموزش نحوه پرونده نویسی، مستند سازی تجارب و امکان مقایسه آنها در طول ترمهای مختلف، بهبود روحیه خود ارزیابی و ثبت نظاممند فعالیتهای آموزشی بود.
نتیجهگیری: استفاده از آموزش نامه در کارآموزی در عرصه دانشجویان فیزیوتراپی میتواند ابزاری مأثر در ارتقا کیفی آموزش بالینی باشد.
مقدمه و هدف: هدف از آموزش پرستاری کمک به پرستاران در کسب دانش، مهارت و نگرش است که آنها را قادر به تصمیمگیری بالینی میسازد. هدف از این مطالعه، بررسی تأثیر آموزش مهارت تصمیمگیری بر درک از تصمیمگیری بالینی دانشجویان پرستاری بود.
روش ها: این مطالعه نیمه تجربی با دو گروه تصادفی به صورت پیش و پسآزمون و با حضور ۵۱ نفر از دانشجویان سال سوم پرستاری در دانشکده پرستاری مامایی شیراز در سال ۱۳۹۰ انجام گرفت. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه درک از تصمیمگیری بالینی جنکینز جمعآوری و سپس نمره درک از تصمیمگیری بالینی دو گروه، در مراحل قبل، بلافاصله و دو ماه بعد از مطالعه با استفاده از SPSS ۱۴ و روشهای آماری توصیفی و تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج این مطالعه نشان داد که گروه آزمایش در سه بعد از ابعاد چهارگانه پرسشنامه درک از تصمیمگیری بالینی و نمره کل آزمون دارای تفاوت معنیداری با گروه شاهد بود. در واقع گروهی که تحت آموزش مهارت تصمیمگیری بودند، درک بالاتری از تصمیمگیری بالینی داشتند.
نتیجهگیری: به منظور بهبود تصمیمگیری بالینی پرستاران، آموزش مهارت تصمیمگیری بالینی میتواند بخشی از برنامه آموزش پرستاری باشد.
مقدمه و هدف: فقر آهن شایعترین مشکل تغذیهای در جهان و یکی از عمدهترین علل کمخونی، به خصوص در دختران است. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر مداخله آموزشی بر آگاهی دختران دبیرستانی شهر سیریک در خصوص کمخونی فقر آهن انجام شد.
روش ها: این مطالعه از نوع مداخلهای و نیمه تجربی است. نمونههای مورد پژوهش، ۱۹۰ دانشآموز دختر مقطع اول تا سوم دبیرستان شهر سیریک بودند که به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل قرار داده شدند. ابزار جمعآوری اطلاعات پرسشنامهای محقق ساخته، شامل دو بخش سوالات دموگرافیک و سوالات سنجش آگاهی بود که روایی و پایایی آن مورد تأیید قرار گرفت. سپس برنامه آموزشی برای گروه مداخله انجام گردید و پس از گذشت ۲ ماه مجدداً همان پرسشنامه به شرکتکنندگان داده شد تا تکمیل نمایند. اطلاعات گردآوریشده توسط نرمافزار SPSS و با استفاده از آزمونهای t-test, Chi-square مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین سن شرکتکنندگان ۲/۱±۲۵/۱۶ سال بود. میانگین نمره آگاهی دو گروه مداخله و کنترل قبل از آموزش تفاوت معنیداری نداشت، اما پس از آموزش میانگین نمره آگاهی در گروه مداخله به صورت معنیداری بالاتر از گروه کنترل بود (۰۵/۰P<).
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه بیانگر تأثیر آموزش بر میزان آگاهی دانشآموزان در زمینه کمخونی فقر آهن بود. لذا پیشنهاد میگردد برنامههای آموزشی برای دانشآموزان دختر در تمامی سطح تحصیلی به اجرا درآید.
مقدمه و هدف: مقوله عدالت آموزشی اخیراً در نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ملل مورد توجه قرار گرفته است. کنوانسیونها، معاهدهها و اعلامیههای زیادی در جهان به منظور تأکید بر این حقوق تبیین و صادر شده است. این موضوع در برنامه توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور ما نیز از جایگاه قابلتوجهی برخوردار است. ضرورت تبیین این موضوع در جامعه ما به خصوص در مناطق و استانهای کمتر توسعهیافتهای چون ایلام میتواند فرصت اصلاح و تجدیدنظر در برنامههای توسعه را فراهم نماید. مطالعه حاضر با هدف تعیین عدالت جنسیتی یا بیعدالتی در نظام آموزشی ایلام اجرا شد.
روش ها: تحقیق حاضر از نوع پژوهش ارزشیابی است. دادههای مورد نیاز از نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۹۰ جمعآوری شده و شاخص عدالت جنسیتی در آموزش با استفاده از نتایج تفصیلی استان - شهرستان سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰ محاسبه و با شاخص ارائهشده توسط یونسکو مورد تحلیل قرار گرفت. نمونه آماری کل استان ایلام (۵۰۳۸۴۰ نفر) بود. تجزیه و تحلیل اطلاعات با استفاده از نرمافزار آماری SPSS در سطح آمار توصیفی صورت گرفته است.
یافتهها: تحلیل یافتههای مربوط به عدالت جنسیتی در آموزش استان ایلام، حکایت از آن دارد که در مجموع عدالت جنسیتی در مقطع ابتدایی (۰۵/۱) نزدیک به تحقق هدف است که مشابه با وضعیت کشوری (۹۹/۰) هست. در مقاطع راهنمایی (۹۰/۰ نسبت به ۹۶/۰) و متوسطه (۸۴/۰ نسبت به ۰۱/۱) شاخص استانی وضعیت نامناسب تری نسبت به شاخص کشوری دارد و بیعدالتی به ضرر دختران است. در مقطع پیشدانشگاهی (۳۸/۱) بیعدالتی به ضرر پسران است، در مقطع عالی (۹۹/۰) نیز تقریباً شاخص برابری جنسیتی در آموزش محقق شده است. وضعیت این شاخص به تفکیک شهرستانهای استان گویای این مسئله است که بهترین وضعیت عدالت جنسیتی در آموزش در شهرستان آبدانان دیده میشود که با بهبود این شاخص در مقطع پیشدانشگاهی به بهترین وضعیت خود میرسد. وضعیت شاخص در شهرستانهای دیگر استان نامطلوب بوده و راه زیادی تا وضعیت مطلوب آن وجود دارد.
نتیجهگیری: با توجه به بافت روستایی استان ایلام و اهمیت جنسیت پسر در این فرهنگ، وجود بیعدالتی به ضرر دختران در مقاطع راهنمایی و دبیرستان با در نظر گرفتن این که جایگاه تصمیمگیری در این دوران درون خانواده است، قابل توجیه بوده، در صورتی که این مسئله با آغاز دوره پیشدانشگاهی برعکس میشود. در مجموع انتظار میرود سیاستگذاران امر آموزش و پرورش با ترسیم سیاستها و برنامههای مناسب در رفع محرومیتهای دختران امروز و زنان فردا بکوشند چرا که ایجاد برابری و آموزش حقوق انسانی به دختران، پسران، والدین و ارتقای مهارتهای زندگی میتواند زمینه را برای ایجاد جامعهای سالم و رو به توسعه و خانوادههای رو به رشد منطبق بر فرهنگ و باورهای ملی و هماهنگ با شرایط نوین اجتماعی فراهم نماید.
مقدمه و هدف: حرفه پرستاری از جمله علومی است که هم در گذشته و هم در حال و آینده دارای جنبههای اخلاقی فراوانی است و به عنوان وجدان سیستم مراقبت بهداشتی شناختهشدهاند و نقش کلیدی را در اصلاح این سیستم ایفا میکنند. آنها مراقبتهای پرستاری را عاری از تبعیض و قضاوت، به همه مددجویان ارائه میدهند. چرا که در ارائه مراقبت، احترام گذاشتن به شأن و حقوق انسانها و رعایت اخلاق، بخش جداییناپذیر سیستم مراقبت بهداشتی است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی راهکارهای اعتلای اخلاق حرفهای در سیستم آموزش پرستاری و یافتن بهترین راه جهت ارتقای امر مهم اخلاق پرستاری بوده است.
روش ها: این مطالعه مروری، جهت بررسی مطالعات گذشته تاکنون انجام گرفته است. جستجوی کلیه مقالات، شامل ۳۷ مطالعه، در طیف سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۶ و با استفاده از کلیدواژههای آموزش اخلاق، دانشجویان پرستاری، اخلاق در پرستاری، صلاحیت اخلاقی و اخلاق حرفهای انجام شد.
یافتهها: بررسی نتایج حاصل از مطالعات بیانگر تأثیر بسزای آموزش اخلاق پرستاری به صورتی نظاممند در برنامه درسی بود. همچنین در این مطالعات روشهای مختلفی جهت ارتقا آموزش اخلاق در پرستاری از جمله: ارائه برنامه درسی منظم، سخنرانیها، الگو بودن مربیان آموزشدیده و متبحر در این زمینه و... معرفی و پیشنهاد شده است. نتایج حاصل از این مطالعات حاکی از تأثیر بسزای این روشها در بهبود کیفیت مراقبت و تصمیم گیریهای درست اخلاقی بوده است.
نتیجهگیری: نتایج نیاز نشاندهنده مداوم تلاش برای توسعه محتوای نوآورانه، ساختار و روشهای آموزشی برای برنامههای آموزش اخلاق پرستاری در مقطع کارشناسی همیشه وجود دارد. این عوامل در ارتقای رضایت شغلی بیشتر در پرستاران، میل به رشته پرستاری و تربیت نیروهای بیشتر و افزایش کیفیت مراقبت از بیمار نقش بسزایی داشته است. این موضوع جز با وجود سازمانهای حمایتی و هماهنگ میسر نخواهد شد. امید است که چنین بررسیهایی به مدرسان پرستاری در جهت بررسی مجدد شیوههای تدریس خود به خصوص در زمینه اخلاق پرستاری از طریق ابزارهای آموزشی کمک کند.
مقدمه و هدف: یکی از جنبههای اساسی و مهم آموزش، ارزیابی صلاحیت بالینی دانشجویان است. ارزیابی ۳۶۰ درجه یا بازخورد چند ارزیابه، روشی است که ارزیابی شونده توسط اطرافیان ارزشیابی شده و بازخورد دریافت میکند. با توجه به اهمیت نقش ماماها و اهمیت تربیت دانشجویان این حرفه در ارتقا سلامت بیش از نیمی از جامعه، مطالعه حاضر با هدف ارزشیابی ۳۶۰ درجه عملکرد دانشجویان مامایی در بلوک زایمان مرکز شهید اکبرآبادی انجام شده است.
روشها: این پژوهش یک مطالعه مقایسهای و مقطعی است. ابزار پژوهش پرسشنامه ارزیابی عملکرد کیفیت مراقبتهای مامایی دفتر مامایی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران بود. عملکرد دانشجویان در ۴ مرحله مختلف زایمان با مقیاس لیکرت بوسیله مادران زائو، مربیان، پرسنل مامایی، دستیاران و مسئولین اتاق زایمان و خود ارزیابی دانشجویان مورد بررسی قرار گرفت. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات از نرمافزار آماری SPSS ۲۰ استفاده شد.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار مجموع نمرات ارزشیابی در مراحل مختلف زایمان از دیدگاه مربیان بالینی، دانشجویان، ماماهای مسئول، ماماهای اتاق زایمان، دستیاران زنان و مادر به ترتیب ۷۰/۱۸±۶۳/۲۲۳، ۲۸/۱۷±۸۰/۲۱۶، ۳۴/۲۱±۰۰/۱۹۲، ۱۷/۳۱±۹۰/۱۸۶، ۰۴/۴۶±۲۰/۱۶۳، ۵۲/۱۳±۱۲/۱۱۶ بود. آزمون من ویتنی نشان داد که نمرات ارزشیابی عملکرد دانشجویان از دیدگاه مربیان به صورت معنیداری نسبت به تمام گروهها به جز خودارزیابی دانشجویان (۰۰۱/۰P<) بالاتر بوده و کمترین نمره ارزیابی مربوط به مادران بوده که نسبت به تمام گروهها عملکرد را پایین تر ارزیابی کردند (۰۰۰۱/۰P=).
نتیجهگیری: ارزیابی ۳۶۰ درجه ابزاری ارزشمند در ارزیابی عملکرد در بالین میباشد و از نتایج آن میتوان در برنامهریزی آموزشی استفاده نمود.
مقدمه و هدف: امروزه سازمانها برای رشد و تعالی خود، توجه ویژهای به آموزش ضمن خدمت اثربخش دارند. هدف تحقیق حاضر، ارائه گزارشی از سطوح اول و دوم مدل کرک پاریک در خصوص اثربخشی دوره آموزش احیای قلبی ریوی (CPR) به پرستاران است.
روشها: این پژوهش، یک پژوهش ارزشیابی برنامه به شیوه مقطعی و بر اساس مدل کرک پاتریک میباشد. بدین منظور دوره آموزشی CPR، به صورت کارگاه، برگزار و بر اساس مدل کرک پاتریک، مورد ارزشیابی قرار گرفت. ۸۰ نفر نمونه به شیوه نمونهگیری آسان، در پژوهش شرکت داده شدند. دوره آموزش بر اساس سطوح واکنش و یادگیری مدل کرک پاتریک (سطوح اول و دوم مدل)، ارزیابی شد.
یافتهها: نمره مطلوبیت به دست آمده در سطح اول مدل، برابر با ۳۲/۰±۲/۴ بود. در سطح دوم یا سطح یادگیری مدل کرک پاتریک، با استفاده از آزمون محقق ساخته و به صورت پره تست - پست تست، نمره مطلوبیت برابر با ۰۹/۰±۷/۴ بود. تغییر حاصله در سطح یادگیری با استفاده از آزمون تی مستقل، تفاوت معنادار آماری را بین پره تست و پست تست نشان داد.
نتیجهگیری: هر چند ارزشیابی سطوح بعدی در دست اقدام است و هنوز نتایج آن برآورد نشده، لیکن نتایج مطالعه فوق نشان میدهد که آموزش ضمن خدمت CPR، دارای اثربخشی مطلوب بوده و مدل ارزشیابی کرک پاتریک را میتوان به عنوان مدلی مناسب جهت ارزیابی اثربخشی دورههای ضمن خدمت پرستاران، مورد استفاده قرار داد.
مقدمه و هدف: اگرچه بازخورد به عنوان بخش جداییناپذیر از فرآیند آموزشی به رسمیت شناختهشده اما پیچیدگی شبکه آموزشی از یک جامعه آموزشی به جامعه دیگر، دادن، گرفت و تطبیق با بازخورد را برای مدرسین و فراگیران چالشبرانگیز کرده است. ارائه برنامه آموزشی جهت توانمند کردن مدرسین و فراگیران در این زمینه، نیاز به تعیین خلاءهای آموزشی در ارائه موثر بازخورد دارد. بر این اساس، این پژوهش جهت بررسی وضعیت کمی و کیفی ارائه بازخورد در آموزش بالینی دانشجویان مامایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون طراحی و اجرا شده است.
روشها: این پژوهش از نوع توصیفی - تحلیلی است که جمعیت و نمونه آن را تمام دانشجویان مامایی با حداقل تجربه یک دوره کارآموزی زایمان (۱۳۰ نفر)، تشکیل دادند. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه چهار بخشی شامل: ۱- اطلاعات دموگرافیک، ۲- سوالات بستهای در رابطه با زمان، روش، شرایط و ساختار بازخورد دریافتی، ۳- ۱۶ جمله در مقیاس چهار رتبهای لیکرت در بررسی کیفی بازخود دریافتی از سه جنبه شیوه ارائه (۵ جمله)، انطباق با اهداف آموزشی (۵ جمله) و مفید و سازنده بودن بازخورد (۶ جمله) و ۴- یک سوال باز "چه عواملی مانع استفاده از بازخورد میشود یا بازخوردهای محیط بالینی را در یادگیری شما بیاثر میکند " – جمعآوری شد. ۱۳۰ پرسشنامه در اختیار دانشجویان قرار گرفت و ۱۲۰ پرسشنامه کامل جمعآوری شد. اطلاعات با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه ۱۹ مورد تحلیل قرار گرفت. از تحلیل توصیفی و مقایسه میانگینها برای توصیف دادهها استفاده شد.
یافتهها: از نظر کمّی، یافتهها نشان داد که ۵/۷۲% دانشجویان به طور مرتب بازخورد دریافت کردند و بازخوردهای دریافتی آنها در اکثریت موارد حین انجام پروسیجر (۸۳/۷۵%)، به صورت فردی (۶۰%)، شفاهی (۶۶/۸۱%) و با توضیح جزئیات (۷/۶۱%) بود. از نظر کیفی، میانگین نمرهای که دانشجویان به شیوه ارائه بازخوردهای دریافتی خود و مفید و موثر بودن آنها دادند به ترتیب ۵/۰±۶/۲ و ۷۵/۰±۷/۲ در مقیاس چهار رتبهای لیکرت بود. به استثنای ۶ گویه، اکثر دانشجویان گزینه گاهی اوقات را برای پاسخ به گویهها کیفی انتخاب کردند. در هر سه حیطه مورد بررسی، دانشجویان سال سوم نسبت به دانشجویان سال چهارم ارزیابی بهتری از بازخورد دریافتی خود داشتند.
نتیجهگیری: بازخورد در روند آموزش مامایی فاکتور فراموششدهای نیست و حتی از نظر کمّی در سطح مطلوب است اما از نظر کیفی به خصوص از نظر دانشجویان سنوات بالاتر در حد بهینه ارائه نمیگردد. گرچه توانمندسازی مربی میتواند در تغییر نظر دانشجویان نسبت به کفایت بازخورد موثر باشد اما کافی نیست. چرا که حتی اگر ما مربیان توانمند در ارائه بازخورد باشیم تا زمانی که فراگیران در دریافت و استفاده از بازخورد توانا نباشد و نسبت به آن تمایل نداشته باشند؛ تلاش مربیان بیثمر خواهد بود. برای رسیدن به بازخورد موثر در حرفه بهداشتی پرورش گیرنده بازخورد ضروری است.
چکیده
مقدمه و هدف: نیاز به یک زبان بینالمللی بخصوص زبان انگلیسی سبب افزایش تقاضا برای یادگیری این زبان شده است. این مطالعه با هدف بررسی نیازهای آموزشی زبان انگلیسی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان از دیدگاه دانشجویان انجام شد..
روشهادر این پژوهش توصیفی پیمایشی ، جامعه پژوهش شامل دانشجویان دانشکده مدیریت و اطلاع رسانی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان (۸۲ نفر) که واحدهای زبان خود را گذرانده بودند و هم چنین فارغ التحصیلان رشتهها ی این دانشکده (۳۲ نفر) که در محیط کار مشغول بودند و هر دو گروه به طور تصادفی وارد پژوهش شدند. روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق پرسشنامه محقق ساخته بود که پس از تایید روایی و پایایی مورد استفاده قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با روش آمار توصیفی و استنباطی انجام شد.
یافتهها: مطابق با یافتههای پژوهش میانگین نمره نیاز آموزشی از دیدگاه دانشجویان (۱۰,۶±۷۱.۸) بطور معنیداری بیشتر از شاغلین (۹.۳±۵۹.۷) بود (۰۰۱/۰PValue<). نیاز به زبان انگلیسی در یادگیری از لحاظ آماری متوسط به بالا اعلام شد. همچنین بین رشتهتحصیلی دانشجویان و نیاز آموزشی زبان انگلیسی آنها رابطه معنیدار وجود داشت (۰۰۴/۰ PValue=).
نتیجهگیری: نتایج این پژوهش نشان داد نیازهای آموزشی زبان انگلیسی دانشجویان و شاغلین تا حدودی با هم مطابقت داشتند. نیازهای واقعی دانشجویان به زبان انگلیسی تنها محدود به مهارت خواندن نشد و مهارتهای شنیداری ، گفتاری و نوشتاری نیز از اهمیت خاصی برخوردار بودند.
چکیده
مقدمه و هدف: از وظایف یک عضو هیات علمی در دانشگاههای علوم پزشکی، تحقیق و پژوهش است. در عمل مشاهده میگردد بیشتر اساتید به سمت کارهای پژوهشی رشته تخصصی خود گرایش دارند و کمتر به سمت تحقیقات در حوزه آموزش، که خود از وظایف اصلی یک استاد محسوب میشود، علاقهمند هستند. بر این اساس این مطالعه، به بررسی عوامل ساختاری و مدیریتی موثر بر افزایش انجام پژوهشهای آموزشی پرداخت.
روشها: این مطالعه توصیفی تحلیلی است. جامعه هدف تمام اساتید دانشگاه علوم پزشکی بیرجند بودند. برای تعیین حجم نمونه از فرمول کوکران استفاده شد که نمونه مورد بررسی ۱۰۰نفر تعیین و به روش تصادفی طبقهای انتخاب شدند. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه محقق ساخته ۱۹ ماده ای که دارای ۲ خرده مقیاس بود، استفاده شد. روایی محتوایی پرسشنامه به تائید افراد صاحب نظر رسید و پایایی بر اساس شیوه آلفای کرونباخ ۸۱% بدست آمد. برای تحلیل دادهها از آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، فراوانی) و آمار استنباطی (t تک نمونه ای ، t مستقل و تحلیل واریانس) در سطح معنیداری ۰۵/۰ استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که به ترتیب عامل ساختاری دانشگاه(۴۲/۱±۲۴/۴) و عامل مدیریتی دانشگاه (۸۳۵/۰±۸۹/۳) با افزایش انجام طرحهای تحقیقاتی پژوهش در آموزش ارتباط دارد. همچنین نقش هر کدام از عوامل موثر بر تقویت پژوهشی در بین اساتید بر اساس جنس متفاوت بود (PValue<۰/۰۵).
نتیجهگیری: انجام اصلاحات ساختاری و مدیریتی، همچنین تغییر در سیاستهای پژوهشی دانشگاه میتواند افزایش تحقیقات پژوهش در آموزش را در پی داشته باشد.
چکیده
مقدمه و هدف: ارزیابی درونی بعنوان فرآیندی سیستماتیک جهت ارتقاء کیفیت آموزشی و پژوهشی برای دانشگاهها یک ضرورت محسوب میشود. مطالعه حاضر با هدف بررسی وضعیت موجود ارزیابی درونی در گروههای آموزشی علوم پایه دانشگاه علوم پزشکی مازندران انجام شد.
روش ها: این پژوهش توصیفی-تحلیلی از نوع مقطعی در گروههای آموزشی علوم پایه دانشکدههای دانشگاه علوم پزشکی مازندران در سال ۱۳۹۴ به انجام رسیداست. ابتدا دادهها از طریق چک لیستها و پرسشنامهها جمعآوری شده و وضعیت دانشکدهها در رابطه با استانداردهای هشت گانه تعیین شد. نتایج با استفاده از نرم افزار SPSS با تاکید بر آمارهای توصیفی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.
یافته ها: نتایج نشان داد که از مجموع ۱۰۰% امتیاز، دانشکده پزشکی با کسب امتیاز ۵۶% در وضعیت نسبتاً مطلوب، دانشکده داروسازی با کسب امتیاز۷۰% ، در وضعیت نسبتاً مطلوب، دانشکده دندانپزشکی با کسب امتیاز ۴۸% در وضعیت نامطلوب، دانشکده پرستاری- مامایی ساری با کسب امتیاز۵۹% در وضعیت نسبتاً مطلوب، دانشکده بهداشت با کسب امتیاز۶۴% در وضعیت نسبتاً مطلوب و دانشکده پیراپزشکی ساری با کسب امتیاز ۵۵% در وضعیت نسبتاً مطلوب قرار داشتند.
نتیجهگیری: با توجه به امتیازات کلی حاصل از ارزیابی درونی انجام شده توسط گروههای آموزشی دانشکدهها، پیشنهاد میشود که برای بهبود کیفیت آموزش، کلیه گروههای آموزشی اقدام به تدوین و تصریح اهداف استراتژیک و برنامه عملیاتی متناسب با نیازهای گروه نمایند.
چکیده
مقدمه و هدف: دانشجویان آموزش پزشکی اکثرا" با عدم توانایی بیان دانش حرفهای خود در محافل بین المللی مواجه میشوند که متاسفانه توانایی علمی ایشان را زیر سوال میبرد. این مطالعه با هدف جمعبندی و توصیه عواملی که تاثیر مثبت بر آموزش و یادگیری زبان تخصصی پزشکی دارند, انجام شده است.
روش ها:ر: این مقاله از نوع مروری بوده است. کلید واژههای موانع زبانی, آموزش زبان انگلیسی,آموزش پزشکی و زبان تخصصی پزشکی در پایگاههای اطلاعاتیPubmed, Scopus, Google Scholar, Science direct, SID, Magiran مورد جستجو قرار گرفتند. از میان مقالات مربوط به ده سال اخیر, ۶۰ مقاله استخراج شد که پس از حذف مواردی که بصورت چکیده یا یادداشت به سردبیر بودند, ۴۷ مقاله کاملا" مرتبط مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتند و در نهایت به ۲۹ مورد از آنها استناد شد.
یافته ها: یافتهها بیانگر این نکته بودند که عوامل متعددی بطور مستقیم یا غیر مستقیم در آموزش و یادگیری زبان تخصصی پزشکی مؤثر هستند, از جمله غلبه بر موانع زبانی, بازبینی دورههای آموزشی, برگزاری دورههای فوق برنامه آموزشی و ... برای دانشجویان و مدرسین, انتخاب منابع آموزشی مناسب پس از ارزیابی دقیق و مهمتر از همه ایجاد تغییرات محیط آموزشی با توجه به نیازسنجیهای انجام شده از دانشجویان.
نتیجهگیری: از یافتههای این مطالعه چنین نتیجهگیری میشود که مدرسین زبان تخصصی, تدوینکنندگان کتب درسی و متصدیان امور آموزشی میتوانند با در نظر گرفتن و غلبه بر عوامل تاثیرگزار بر آموزش زبان تخصصی پزشکی سطح کیفی آموزش و یادگیری این فن را ارتقا بخشند.
مقدمه وهدف: اگر چه مربیگری یک ارتباط حمایتی در کمک به توسعهی حرفهای و پذیرش نقش فرد است؛ اما دقیقا مشخص نیست که از نظر دانشجویان کدام گفتار، رفتار و عملکرد مربی حمایتی است. لذا بررسی حاضر با هدف تعیین مصادیق حمایت مربی در محیط بالینی از نظر دانشجویان مامایی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون طراحی و اجرا شد.
روش ها: در این مطالعه از دو روش تحلیل محتوا و توصیفی- تحلیلی برای کسب اطلاعات استفاده شد. در ابتدا ،برای یافتن مصادیق حمایت مربی از دانشجو، از ۳۰ دانشجوی مامایی ترم ۶ خواسته شد؛ تجارب بالینی خود که در آن احساس دریافت حمایت از سوی مربی داشته اند و تجاربی که نیاز به حمایت از سوی مربی داشته؛ اما حمایتی دریافت نکرده اند، را با توضیح حمایت دریافت شده و حمایت مورد نیازِ دریافت نشده، مکتوب کنند. سپس، کدهای بدست آمده از تحلیل تجارب مکتوب دانشجویان، به صورت ۱۹موقعیت حمایتی بالینی در سه بعد اطلاعاتی، ابزاری و عاطفی نوشته شد و جهت تایید از نظر سایر دانشجویان، در قالب پرسشنامه در اختیار ۱۰۰ دانشجو ترم ۶ و بالاتر (به استثنای ۳۰ دانشجوی اولیه) قرار گرفت؛ که به طریق سرشماری تعیین شده بودند. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات مرحله دوم، از نرم افزار SPSS نسخه ۱۹ استفاده شد. برای بیان فراوانی پذیرش هر موقعیت حمایتی و تفاوتهای احتمالی نظرات بین گروههای مختلف دانشجویی به ترتیب از آزمونهای توصیفی و آزمون مربع کای استفاده شد.
یافته ها: در فرآیند تحلیل محتوا، سه طبقه اصلی ( حمایت عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی) و ۶ طبقه فرعی (احترام، تقویت اعتماد به نفس، تقویت استقلال، کاهش تنش، نیازآموزشی و ارائه بازخورد) از ۲۰ کد استخراج شده از بررسی دست نوشتهها استنتاج شد؛ و تم اصلی پذیرش دانشجو در محیط بالینی به عنوان دانشجو از مجموعه یافتهها برگزیده شد. در بررسی توصیفی، فروانی پاسخها نشان داد که ۶۶/۸۰% دانشجویان یکی از رفتارهای عاطفی مربی ، ۷۰% یکی از اقدامات ابزاری و ۴۱% یکی از رفتارهای اطلاعاتی و بازخوردی را حمایتی دانسته اند. دریافت اعتماد به نفس (۹۷%)، سرزنش نشدن (۸۷%)، اجازه تکرار پروسیجر بر بیمار تا کسب موفقیت (۸۷%)، با ارزش جلوه دادن عملکرد دانشجو(۸۴%)، اجازه کار بدون نظارت بدنبال اولین اقدام قابل قبول یا در رابطه با آموختههای قبلی (۷۸%) از مصادیق حمایت مربی از نظر دانشجویان بود.
نتیجهگیری: دانشجویان مورد مطالعه رفتارهای عاطفی و کمکهای ابزاری مربی را بیشتر از عملکرد آنها در ارائه اطلاعات و بازخورد حمایتی دانسته اند؛ که توجه مربیان محترم و تجدید نظر آنها در عملکرد را میطلبد.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به راهبردهای توسعه در آموزش پزشکی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Development Strategies in Medical Education
Designed & Developed by : Yektaweb